گروه جامعه خبرگزاری فارس- در میان دستههای دانشآموزی، مسجدی و خانوادگی که با سر و صدا و شور و شوق، مسیر راهپیمایی ۱۳ آبان را طی میکنند، دو نفر جور دیگری جلب توجه میکنند؛ پدر و پسری خاص. پدری که در سکوت محض و با سختی و زحمت، جگرگوشهاش را در آغوش و برشانههایش حمل میکند و پسر نوجوانی که فارغ از آنچه در اطرافش میگذرد، انگار در عالم دیگری سیر میکند و با مخاطبان دیگری گفت و شنود دارد.
دعای همه شهدای غزه هم، «اللهم عجل لولیک الفرج» است
میان رفتن و نرفتن، مردد ماندهام اما عاقبت دل به دریا میزنم و جلو میروم و از پدر که با وجود بار سنگینی که بر دوش دارد، از همراه آوردن پرچم مقدس ایران و پرچم فلسطین هم غافل نبوده، میپرسم: چه دلیلی باعث شده امروز با وجود این شرایط سخت به راهپیمایی بیایید؟ پدر، قدمهایش را کند میکند، در گوشهای میایستد و همانطور که پسر نوجوانش را در آغوشش جابهجا میکند، میگوید: «من سختی احساس نمیکنم. اصلاً چیزی جز زیبایی وجود ندارد چون «امانت خدا» از زیر خروارها خاک، دارد اتفاقات غزه را میبیند و در خرابهها، همه چیز را دارد زیبا میبیند. «امانت خدا» دارد با شهدای غزه حرف میزند و همراه آنها دعا میکند که انشاءالله آقا امام زمان(عج) بیایند و پشت سر ایشان در قدس نماز بخوانیم…»
«ابوالفضل»، نوجوان معلول جسمی و ذهنی به همراه پدرش، چهره های خاص راهپیمایی ۱۳ آبان بودند
از پاسخ پدر، غافلگیر شدهام. جملاتش را در ذهنم مرور میکنم و با تردید میگویم: منظورتان از «امانت خدا»، پسر عزیزتان است؟ «مظاهر دماوندی»، پدر «ابوالفضل»، نوجوان معلول، به علامت تأیید، سر تکان میدهد و میگوید: «بله. این پسر در ظاهر، فرزند من و متعلق به من است اما در اصل، امانت خدا و متعلق به اوست و من، فقط کارگر او هستم.»
این فقط کودکان غزه نیستند که زیر خروارها خاکند، این انسانیت است که مدفون شده…
و بعد، مکثی میکند و در توصیف حال و هوای پسر دلبندش یا همانامانت خدا در روزهای خون و حماسه غزه بعد از طوفان الاقصی، اینطور میگوید: «امانت خدا، خودش را کنار کودکان به خاک و خون کشیدهشده در غزه میبیند. درست است که امانت خدا، حرف نمیزند، راه نمیرود، نمینشیند و… اما با زبان دل دارد با کودکان غزه در خرابهها حرف میزند. در ظاهر اینجاست اما دلش در غزه است و همراه کودکان غزه دعا میکند تا امام زمان(عج) بیایند و در رکاب آقا(عج) بهزودی با ذوالفقار امیرالمؤمنین(ع)، انتقام شهدای کربلا و همه شهدا را بگیریم چون خود ذوالفقار امیرالمؤمنین(ع) هم، منتظر آقا امام زمان(عج) است. امروز هم، این من نیستم که امانت خدا را به راهپیمایی آوردهام بلکه ملائکه و شهدا او را به اینجا آوردهاند. شهدا و امانت خدا، آمادهباش هستند تا پروردگار عالم امر بفرماید برای ظهور آقا امام زمان(عج) و آنها در رکاب ایشان قرار بگیرند.»
بیش از ۱۰هزار شهید که نیمی از آنها کودک هستند؛ این آمار یک ماه حملات وحشیانه اسراییل به غزه است
نگاهم به چهره سختیکشیده اما صبور پدر ابوالفضل که میافتد، با خودم فکر میکنم راست گفتهاند بندگان محبوب خدا، گمناماند. حالا دلم میخواهد بدانم خود او که سختیهای زندگی را خسته کرده، از چه زاویهای به مصائب این روزهای غزه و پدر و مادرهایی که هر لحظه در معرض بمباران و از دست دادن خانه و فرزندان خود هستند، نگاه میکند. میپرسم و پدر در جواب میگوید: «این روزها تصاویر کودکان غزه را که میبینیم، حس میکنیم خودمان هم زیر آن آوارها هستیم. اما میدانید، من تلخیهای این اتفاقات را نمیبینم. من، زیبایی میبینم! میبینم که خانم حضرت زینب(س) بالای سر آنها ایستاده. آن بچهها هم، دارند زیبایی میبینند، دارند فرشتگان را میبینند و خانم زینب کبری(س) در کنارشان است. مثل ۸سال دفاع مقدس که همه شهدای ما در دامان سیدالشهدا(ع) شهید میشدند. به همین خاطر، من در غزه، تلخیها را نمیبینم و همه را شیرینی میبینم.»
دل همه مومنان روشن است که روزهای خوب مسجد الاقصی با نابودی اسراییل، نزدیک است
از پدر ابوالفضل بپرسی، چیزی به آخر کار ظالمان در سرزمین معراج پیامبر(ص) و قبله اول مسلمین نمانده. همانطور که جای امانت خدا را به آرامی روی شانهاش محکم میکند و دوباره در مسیر راهپیمایی به راه میافتد، میگوید: «شیطان یک بار در کربلا، شکست خورد. آنجا در قتلگاه، امام حسین(ع) با سجدهاش، شیطان را خوار کرد. حالا در این مقطع و در صحنه جنگ غزه، دیگر آخر کار شیطان است. دیگر باید هرآنچه دارد را رو کند و شکست خود را بپذیرد.»
پایان پیام/
تمام حقوق برای پایگاه خبری حبرچی محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
طراحی توسط ایپک